مقوله روش از های قدیم تا کنون از مهمترین دغدغه های بشر بوده است .از زمانی که آدم زبان را اختراع کرد و توانست با همنوعان خود رابطه کلامی برقرار نماید به طور ناخودآگاه وارد امر روش شد تا بتواند دانسته ها یافته های را به دیگران انتقال دهد .
معلم
کمی فکر کرد و جواب داد : گوش کنید ، مثالی می زنم ، دو مرد - پیش من می
آیند. یکی تمیز ودیگری کثیف من به آن ها پیشنهاد می کنم حمام کنند.شما فکر
می کنید ، کدام یک این کار را انجام دهند ؟هردو شاگرد یک زبان جواب دادند :
خوب مسلما کثیفه !معلم گفت : نه ، تمیزه . چون او به حمام کردن عادت کرده و
کثیفه قدرآن را نمی داند.پس چه کسی حمام می کند ؟حالا پسرها می گویند :
تمیزه !معلم جواب داد : ....نه ، کثیفه ، چون او به حمام احتیاج دارد.وباز
پرسید :خوب ، پس کدامیک از مهمانان من حمام می کنند ؟یک بار دیگر شاگردها
گفتند : کثیفه !
فقیری از کنار دکان کباب فروشی میگذشت. مرد کباب فروش گوشت ها را در
سیخها کرده و به روی آتش نهاده باد میزند و بوی خوش گوشت سرخ شده در فضا
پراکنده شده بود. بیچاره مرد فقیر چون گرسنه بود و پولی هم نداشت تا از
کباب بخورد تکه نان خشکی را که در توبره داشت خارج کرده و بر روی دود کباب
گرفته به دهان گذاشت. او به همین ترتیب چند تکه نان خشک خورد و سپس براه
افتاد تا از آنجا برود ولی مرد کباب فروش به سرعت از دکان خارج شده دست وی
را گرفت و گفت:
کجا میروی پول دود کباب را که خورده ای بده. از قضا ملا از آنجا میگذشت جریان را دید و متوجه شد که مرد فقیر التماس و زاری میکند و تقاضا مینماید او را رها کنند. ولی مرد کباب فروش میخواست پول دودی را که وی خورده است بگیرد. ملا دلش برای مرد فقیر سوخت و جلو رفته به کباب فروش گفت: این مرد را آزاد کن تا برود من پول دود کبابی را که او خورده است میدهم. کباب فروش قبول کرد و مرد فقیر را رها کرد. ملا پس از رقتن فقیر چند سکه از جیبش خارج کرده و در حال که آنها را یکی پس از دیگری به روی زمین میانداخت به مرد کباب فروش گفت: بیا این هم صدای پول دودی که آن مرد خورده، بشمار و تحویل بگیر. مرد کباب فروش با حیرت به ملا نگریست و گفت: این چه طرز پول دادن است مرد خدا؟ ملا همان طور که پول ها را بر زمین میانداخت تا صدایی از آنها بلند شود گفت: خوب جان من کسی که دود کباب و بوی آنرا بفروشد و بخواهد برای آن پول بگیرد باید به جای پول صدای آنرا تحویل بگیرد.